میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۸

دلدار نشد به وصل یارم چکنم

نگشوده یکی گره ز کارم چکنم

من دیده برای دیدنش خواستم او

در دیده جان شکست خارم چکنم