صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵

تنها براه دوست نباید ز جان گذشت

جز دوست هر چه هست بباید از آن گذشت

باشد برون ز کون و مکان یار و در پیش

هر کس که رفت از سر کون و مکان گذشت

آن مرحله است وادیت ای کعبهٔ مراد

کاول قدم براه تو باید ز جان گذشت

آدم بهشت کوی ترا داشت در نظر

گندم بهانه کرد و ز باغ جنان گذشت

بر آستان پیر مغان هر که سود سر

پایش ز رفعت از سر نه آسمان گذشت

خواهد رسید بر دهن یار بی سخن

هر کسکه چون صغیر ز نام و نشان گذشت