وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۶

سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو

کافر نکند آنچه تو کردی ، حذر از تو

بی رحم کسی شرح جگر خوردن من پرس

پیکان جفا چند خورم بر جگر از تو

آنکس که برآورد مرا از چو تو نخلی

یارب نخورد در چمن عمر بر از تو

ای قاصد از آن همسفر غیر خبر چیست

مشتاب که معلوم کنم یک خبر از تو

وحشی چه دهی شرح به ما حرف غم خویش

ما نیز اسیریم به سد غم بتر از تو