وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۳

برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم

اگر چو باد روی تند همچو گرد بیایم

هزار مرحله دورم فکند چرخ ز کویت

به جستجوی تو چون گرد باد فرد بیایم

مکن مکن که پشیمان شوی چو بر سر راهت

به عزم داد دل پر ز داغ و درد بیایم

به سوی ملک عدم گرچه از جفای تو رفتم

اگر به لطف بگویی که باز گرد بیایم

مگو نیامده‌ای سوی ما بگو که چگونه

به صحبتی که مرا کس طلب نکرد بیایم