وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۳

از تندی خوی تو گهی یاد نکردم

کز درد ننالیدم و فریاد نکردم

پیش که رسیدم، که ز اندوه جدائی

نگریستم و حرف تو بنیاد نکردم

با اینهمه بیداد که دیدم ز تو هرگز

دادی نزدم ناله ز بیداد نکردم

گفتی چه کس است این ، چه کسم، آن که ز جورت

جان دادم و آه از دل ناشاد نکردم

وحشی منم آن صید که از پا ننشستم

تا جان هدف ناوک صیاد نکردم