وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۶

در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم

دل من برده بنیاد جفا کردی چه می‌کردم

هنوزم مبتلا نا کرده کشت از تیغ استغنا

دلم را گر به لطفی مبتلا کردی چه می‌کردم

نگار آشنا کش دلبر بیگانه سوز من

مرا با خویشتن گر آشنا کردی چه می‌کردم

بجز جور و جفا کردی نکرد آن مه بحمداله

اگر بعد از وفا این کارها کردی چه می‌کردم

شدم آگاه زود از خوی آن بیداد جو وحشی

دلم گر خو به آن شوخ بلا کردی چه می‌کردم