وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۱

من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می‌کردم

اگر وحشی غزالی بود او را رام می‌کردم

در این مدت اگر اوقات من صرف ملک می‌شد

به او در بزمگاه عیش می در جام می‌کردم

رهم را منتهایی نیست زان رو دورم از مقصد

اگر می‌داشت پایانی منش یک گام می‌کردم

به کنج این قفس افتاده عاجز من همان مرغم

که تعلیم خلاص بستگان دام می‌کردم

به اندک صبر دیگر رفته بود این ناز بی‌موقع

غلط کردم چرا این صلح بی‌هنگام می‌کردم

پیامی کرد کز شرمندگی مردم که گفت او را

شکایت گونه‌ای کز بخت نافرجام می‌کردم

چه ننگ آمیز نامی بوده پیش یار این وحشی

بسی به بود ازین خود را اگر سگ نام می‌کردم