سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

بود منعم عزیز کشور و آزاد خوار اینجا

ز سرو باغ رعناتر درخت میوه دار اینجا

در آغاز محبت عاشق از مردن نیندیشد

زند خود را به کام شیر طفل نیسوار اینجا

۳

خداجو را سحرخیزی شود افزونتر از پیری

در ایام خزان گلدسته می بندد بهار اینجا

علمهای تو را فردا گواهانند در محشر

مکن آزرده از خود خاطر لیل و نهار اینجا

ز زهر چشم ارباب طمع را نیست اندیشه

کنند این قوم میل سرمه از مژگان مار اینجا

۶

سواد بید مجنون بهتر از زنجیر مجنون را

بود از دست گیرا نازنین تر رعشه دار اینجا

به بیرویی توان از اهل دنیا بهره ور گشتن

ز طفلان شکوه ها دارد درخت میوه دار اینجا

بود کار تو یارب در دو عالم پرده پوشیدن

مکن محجوب آنجا و مگردان شرمسار اینجا

۹

نباشد ره به بزم خلوت ما هرزه گویان را

سر منصور سیلی می خورد از پای دار اینجا

ز بزم شعر نبود بهره یی افسرده طبعان را

بود کلک سخن پرداز چون شمع مزار اینجا

به ملک اصفهان و هند می خوانند اشعارم

ز ترکستانم و هرگز ندارم اعتبار اینجا

۱۲

نباشد با فش و مسواک زاهد هیچ تأثیری

نیندیشد کسی از کوکب دنباله دار اینجا

خط و زلفش کمر بربسته اند از بهر خون من

حذر کن سیدا از اتفاق مور و مار اینجا