فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱

موسی اگر ندارد تاب نگاه دوست

گستاخ گو مرو به سوی جلوه‌گاه دوست

با خون صد شهید به میزان برابرست

خونی که صرف آبله گردد به راه دوست

ناز سپیده‌دم چه کشم، چون برآمدست

خورشید من ز مشرق زلف سیاه دوست

روز جزا اگر طلب خون خود کنم

عالم بود گواه من و من گواه دوست

فیّاض جرم بی‌گنهی قاتل تو شد

روز جزا بس است همین عذرخواه دوست