وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

مژدهٔ وصل توام ساخته بیتاب امشب

نیست از شادی دیدار مرا خواب امشب

گریه بس کرده‌ام ای جغد نشین فارغ بال

که خطر نیست در این خانه ز سیلاب امشب

دورم از خاک در یار و به مردن نزدیک

چون کنم چارهٔ من چیست در این باب امشب

بسکه در مجلس ما رفت سخن ز آتش شوق

نفسی گرم نشد دیدهٔ احباب امشب

شمع سان پرگهر اشک کناری دارم

وحشی از دوری آن گوهر سیراب امشب