میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵

دوش ترک مست ما با طره آشفته بود

چهر گلگونش بسان سرخ گل، بشکفته بود

نرگس مستانه اش از بیخودی تا نیمه شب

نیمه ای بیدار بود و نیم دیگر خفته بود

پسته خاموش او با باده نوشان خراب

در مقام بیخودی ناگفتنی ها گفته بود

می کشید و رام شد از سرکشی آرام شد

نیمه شب آشفته و وقت سحر آلفته بود

وقت آن عاشق خوش و فرخنده کش تا نیمه شب

حقه یاقوت با الماس مژگان سفته بود