این همه الفت به غیر از من جدایی این همه
آشنایی این همه ناآشنایی این همه
تا کی از اهل وفا باشی جدا ای بیوفا؟
با وفاداران نشاید بیوفایی این همه
از لبش دایم گدایی میکنم بوسی و نیست
غیر دشنامی نصیبم از گدایی این همه
میبری از ناکس و کس دل به روی خوب و نیست
خوب جان من ز خوبان دلربایی این همه
این قدر منما به خوبان رخ که پیش مردمان
خوش نباشد ای پریرو خودنمایی این همه
چشمهٔ نوش تو بیش از آب حیوان جانفزاست
کآب حیوان را نباشد جانفزایی این همه
بس نما لاف وفا پیش سگان او رفیق
کز وفاکیشان بود بد خودستایی این همه