رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۱

بی تو جانا زندگانی چون کنم

زندگی بی یار جانی چون کنم

ای که می دانی فراق یار را

در فراق آنکه دانی چون کنم

شادمانی از غم من چون تو، من

بی غم تو شادمانی چون کنم

در جوانی توبه ی می مشکل است

توبه از می در جوانی چون کنم

صد زبان از بهر درد من کم است

شرح آن با بی زبانی چون کنم

از غمت درد نهان دارم به دل

با چنین درد نهانی چون کنم

راند ناکامم ز پیش خود رفیق

دور از او من کامرانی چون کنم