رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷

از عشق تو در ملالتم کاش

این راز نهان نمی شدی فاش

با غیر جفا و صلح تا چند

با من تا کی ستیز و پرخاش

تا چشم بدان نبیندت روی

از دیده مردمان نهان باش

خجلت نکشید چون ز رویت

نقش تو چو می کشید نقاش؟

مشکل که به سر برند باهم

او محتشم و رفیق، اوباش