سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵

ای خاک در تو دیده ی روشن دل

وی خار غمت نشسته در دامن دل

در دوستی روی تو، از غایت رشک

دل دشمن من شده ست و من دشمن دل