خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۹

ساقی بده آن باده که خون شد جگرم

باشد که بمی ز دست غم جان ببرم

گر خلق جهان بکشتنم برخیزند

می وا خورم وز هیچ کس وا نخورم