خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۸

دل فتنه ی آن سرو خرامان تو شد

واشفته جعد عنبر افشان تو شد

جانم چو دوال کیش و قربان تو شد

از کیش بیرون آمد و قربان تو شد