خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۸۸

تا چرخ مرا بدین دیار افکندست

بس خون که ز دیده در کنار افکندست

خواهم که ازین مرحله بربندم رخت

کارم بالاغ و توشه ی ئی در بندست