الوداع ای دلبر نامهربان بدرود باش
الرحیل ای لعبت شیرین زبان بدرود باش
جان بتلخی می دهیم ای جان شیرین دست گیر
دل بسختی می نهیم ای دلستان بدرود باش
۳
می رویم از خاک کویت همچو باد صبحدم
ای بخوبی گلبن بستان جان بدرود باش
ناقه بیرون رفت و اکنون کوس رحلت می زند
خیمه بر صحرا زد اینک ساربان بدرود باش
ایکه از هجر تو در دریای خون افتاده ام
از سرشک دیده ی گوهرفشان بدرود باش
۶
گر ز ما بر خاطرت زین پیش گردی مینشست
می رویم از پیشت اینک در زمان بدرود باش
همچو خواجو در رهت جان و جهان در باختیم
وز جهان رفتیم ای جان جهان بدرود باش