صاحب ما گرش کرم بودی
مثلش اندر زمانه کم بودی
ور نبودی علم ببد نامی
فلکش شقّه علم بودی
ور جهانرا وجود ننهادی
مثلش این لحظه در عدم بودی
ور درم را ز دست می دادی
نام او سکّه درم بودی
ور عجم را بجود بگرفتی
اینزمان خسرو عجم بودی
شربتی گر بتشنگان دادی
مشربش عین جام جم بودی
بنده ی زال زر اگر نشدی
صد غلامش چو گستهم بودی
درگهش قبله ی عجم گشتی
حرمش کعبه ی امم بودی
ملکش اضعف العباد شدی
فلکش اصغر الخدم بودی
کاشکی گر نداشتی قدمی
سخنش در خور قدم بودی
یا چو بیت الحرم شدی حرمش
بنده اش محرم حرم بودی
درگهر گر نداشتی خللی
دل و دستش چو کان ویم بودی
ور نبودی بحکم خود مغرور
بر همه خسروان حکم بودی
جمله سر بر خطش نهادندی
گر سیه رو نه چون قلم بودی
بنده گر زو نداشتی طمعی
پیش او نیز محترم بودی
غم بیچارگان اگر خوردی
زین همه عیبها چه غم بودی
همه دارد کمال و فضل و هنر
ایدریغا گرش کرم بودی