وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۳۱ - صفت شمشیرگر

سیّاف که خنده اش چو قند است

چون تیغ، نگاه او کُشنده است

آن آهوی چین چو ناخن شیر

در کف دارد همیشه شمشیر

۳

بر شمشیرش غریب و بومی

مالند جبین چو سنگ رومی

چون تیغِ ز جوهر است دشوار

از دام، رهاییِ گرفتار

ما را شده استخوان ازین دام

شمشیر چو ماهیان در اندام

۶

از ابروی آن نگار فتّان

افتاده گذاره تیر مژگان

این تیغ که هم چو ذوالفقار است

در دیده چو تیغ رخنه دار است

بر صفحه ی او نوشته تقدیر

با خط غبار، شکل شمشیر