واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۸

کنی گر آشنای درد جهان غفلت آیین را

به چشمت چون نمک بر زخم سازد خواب شیرین را

ره عشق است، با این عزمهای سست نتواند شد

که بر آتش زدن نبود میسر پای چوبین را