نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۲

درود پاک تو بر ریش باصفا واعظ

که ره ز قول تو دور است تا خدا واعظ

تو از عذاب خدا ما ز مغفرت گوییم

نگاه کن تو کجایی و ما کجا واعظ

۳

نفس ز دوری و بیگانگی زنی هر دم

مگر دل تو به حق نیست آشنا واعظ

شد از وعید تو پرگوش ما چه می گویی

اگر به حشر بریم از تو ماجرا واعظ

ز جهل شوم به وحدت نیاوری اقرار

تو را چه زهره تکذیب اولیا واعظ

۶

فراز عرش نشان خدای می گویی

کشد خدای به چشم تو توتیا واعظ

کلام حق به غلط تا به کی کنی تفسیر

تو هیچ شرم نداری ز مصطفا واعظ؟

کجا حدیث «نظیری » تو را فروغ دهد

نداده آیت قرآن تو را ضیا واعظ