نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۹

اکسیر حسن در نظر پارسا شناس

اقبال اهل دل ز قبول خدا شناس

گر عکس روی خویش در آیینه دیده ای

توحید شیخ و شرک برهمن بجا شناس

۳

اسرار عشق گل به سر دار می کند

کیفیت هواش ز نشو و نما شناس

خصم است باغ، دیده معنی شناس را

گل را به آشنایی باد صبا شناس

سلطان مال خواه گدای رعیت است

درویش بی سؤال به از پادشا شناس

۶

گاهی شود کش از در دل ها طلب کنند

خاصان شاه را به لباس گدا شناس

سر از قدوم عاجز و درویش بر مدار

ظل فقیر سایه بال هما شناس

از میکده همین که برونت می کنند

ممنون عاطفت شو و محض عطا شناس

دانی نعیم و حور «نظیری » به نقد چیست

وجه معاش و خادمه مدعا شناس