مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸۲

گو همره اشک لاله‌گون دل من

بیرون نرود ز دیده خون دل من

پیداست که چیست در درون دل من

چون شیشه باده از برون دل من