مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۸۲

شمعم که ز دوری تو ای جان افروز

خالی نیم از گدازش و گریه و سوز

می نگسلدم تب از تب و درد از درد

بدحالترم شب از شب و روز از روز