رندی که پا برون نهد از دیر سرخوشان
هست از علوشان برهش فرق سرکشان
مجنون وشان وصل کجا زانکه پا نهند
با صد هراس و بیم به کوی پریوشان
خوش آنکه شد ز دنی و عقبی به میکده
دامن کشان ازین و ازان آستین فشان
چون در کشید یکدو قدح وانگهش نماند
نی از می و نه میکده نی از خودش نشان
مخفی است سر کار ازان شد دلیل جهل
بر اهل بحث و مدرسه دعوی علمشان
روح الله اش ز طارم مهرست جرعه خواه
بر بام دیر پیر مغان بین قدح کشان
فانی براه فقر و فنا خاک اگر شوی
بالای چرخ جای کنی از علوشان