امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۹ - اختراع

تو گشتی کج کلاه جمله شاهان

غلط گفتم که شاه کج کلاهان

چه حسنست اینکه خون هر که ریزی

نهد سر پیش رویت عذرخواهان

چو عشقت دعوی خونم نموده

دو چشم خونفشانم شد گواهان

زنخدانت چو یابم بر کنم دل

ز سیب روضه نی سیب سپاهان

ز هجرت خون رود از مردم چشم

به عشقم سرخ رو زین رو سیاهان

ز محرومی گناه خود نداند

چو ریزی خون خیل بی‌گناهان

به فانی بین که اندازند گاهی

نظر سوی گدایان پادشاهان