نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات بازمانده » این همان دشت و من خسته همان نخجیرم

این همان دشت و من خسته همان نخجیرم

که فکندی و گذشتی چو زدی با تیرم

بی‌تو ای دوست به من جای ملامت نبود

که فزونست ز اندازه همی تقصیرم

پای تدبیر من از کعبه و از دیر برید

تا کجا باز دگر سیر دهد تدبیرم

دور از کوی تو، بی‌سلسلهٔ موی تو، من

کودک جمعه و دیوانهٔ بی‌زنجیرم