آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸۱

من بیتو دریده هر نفس پیرهنی

بی من تو نشسته هر زمان در چمنی

اکنون بمن و تو نیست کس را سخنی

من از چو تویی دورم و، تو از چو منی