ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۶۱

تا سپهدار به شطرنج هنر

چیره بر دشمن خونخوار شده

ماحی سیرت ناهنجاران

حامی زمره احرار شده

چتر استبداد از صرصر داد

پست و وارون و نگونسار شده

با عدالت همه جا بود رفیق

با خرد در همه جا یار شده

شهر ری از قدمش خرم و شاد

خوشتر از خلخ و فرخار شده

شه محمدعلی از هیبت او

خوار و شرمنده ز کردار شده

شبش از برق چو روز روشن

روزش از دود شب تار شده

آخرالامر ز دیهیم و سریر

گشته مستعفی و بیزار شده

جستم از طبع امیری تاریخ

گفت «شه مات سپهدار شده »