ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸

ای سوده برتر از عرش دیهیم سرفرازی

تا چند همچو طفلان مشغول خاکبازی

سرمایه‌ای که در عمر اندوختی به زحمت

از یک کرشمه بربود ترکی به ترکتازی

چون کودکان ربودند هوشت به نقل و بادام

آن ترک قندهاری وآن لعبت طرازی

اندر مقام محمود چون ره نمی‌دهندت

در معرض حریفان دعوی مکن ایازی

بر طلعت مجدر زشت است نیل و غازه

بر قامت محدب عیب است رخت غازی

از جانور نشاید گفتار آدمیزاد

از پارسی نیاید لحن و سرود تازی

مقتول تیغ طبعی از زندگی چو لافی

مخذول دیو نفسی از چیرگی چو نازی

گیرم که جغد و کرکس سازند صید مرغان

کو فره همایی کو پر شاهبازی

اسباب عافیت را از دست دادی ای دل

اینک بر طبیبان رو بهر چاره‌سازی

درمان درد عاشق ماء الحیات وصل است

یا نوشداروی مهر یا شهد دلنوازی

گر خواستار وصلی باید به محفل غم

یا همچو عود سوزی یا همچو رود سازی

ور طالب خلاصی باید به نار اخلاص

یا همچو سیم تابی یا همچو زر گدازی

بگشای بال فکرت بگذر به پای همت

در عالم حقیقت زین قنطره مجازی

اسرار عشق و مستی از اهل راز بشنو

نز عارف عراقی وز مفتی حجازی

این رازهای پنهان بنیوش از امیری

تا نیم جو فروشی تحقیق فخر رازی