فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰

ناله گره از رشته کارم نگشاید

کار دلم از ناله زارم نگشاید

مشکل که گشاید گره از کار دلم بخت

تا شانه خم زلف نگارم نگشاید

دولت نگشاید در اقبال برویم

تا باد نقاب از رخ یارم نگشاید

آسودگیم نیست ازین مرحله تا بخت

بر خاک سر کوی تو بارم نگشاید

شوق سر کوی تو غم روی تو دارم

دور از تو دل از باغ و بهارم نگشاید

با دل مسپارید بخاکم دم مردن

تا خون نزند موج و مزارم نگشاید

از خار امل غنچه مقصود فضولی

شرطست که تا اشک نبارم نگشاید