جانا، همه آیت نکوئی
در شان تو آمده است گوئی
یک گل چو رخت به دست ناید
گر در چمن جهان بجوئی
حسنت ببرد زبان سوسن
گر لاف زند به تازه روئی
دارم طمع وفا ز تو نه
کاین قاعده نیست در نکوئی
گوئی بکشم تو را نکشتی
لیکن چه کنی که این نگوئی
روزی دو، اثیر را امان ده
کان غمزه عاشق است گوئی