باز مرا عشق کهن تازه شد
باز ز من شهر پر آوازه شد
دل ز برم رخت سفر بار کرد
جان ز پی اش تا در دروازه شد
رنج دل سوخته از حد گذشت
درد دل ریش زاندازه شد
عشق اثیر ار چه کهن گشته بود
مژده شما را که ز سر تازه شد