جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۵

دل را به سر زلف تو آویخته ام

جان را به نثار مقدمت ریخته ام

از آتش و باد عشقت آب رخ خویش

با خاک درت روان برآمیخته ام