جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۲

ای دل تو به درد یار هجران می‌کش

زهر آب ز جام نامرادی می‌چش

تا همچو خردمند چرا گوشه فقر

بر خود نگرفتی که نشینی دلخَوش