چه ساعتی بود آیا که آنچنان ماهی
درآید از در من بی رقیب ناگاهی
طناب خیمه غم بگسلد ز منزل هجر
زند به گلشن جانم ز وصل خرگاهی
امور ملک چه نقصان پذیرد ار شاهان
نظر به حال گدایان کنند گهگاهی
به جان دوست که گر جان به لب رسد در دل
نباشدم بجز از وصل دوست دلخواهی