گشتم از جان بنده بالای تو
سر فدای روی شهر آرای تو
چون ز من بربود آرام و قرار
جان به شوخی غمزهٔ شهلای تو
سرو جان بگذر زمانی سوی ما
تا بمالم روی را در پای تو
زلف شبرنگت به روی آشفته کن
تا شود مشک ختن لالای تو
سرو اگر در باغ بیند قامتت
از قد افتد بی شک از بالای تو
ای دو چشم من تو میدانی ز چشم
برد خوابم نرگس رعنای تو
گر به جانم میکنی حُکمت روان
نیست رایی در جهان جز رای تو