یک لحظه به سوی ما گذر کن
وز لطف به حال من نظر کن
آزار دلم مجوی ازین بیش
از آه چو آتشم حذر کن
این تندی و تیزی ای جفا جوی
از بهر خدا ز سر به در کن
چون خاک ره تو گشتم از جان
چون سرو سهی به ما گذر کن
در کلبه حزن ما نگارا
شمعی ز جمال خویش برکن
ای دل چو وصال نیست ممکن
برخیز و ز کوی او سفر کن
یا با غم عشق یار می ساز
یا خوش بنشین و ترک سر کن
بر عهد نه محکمست دلبند
اندیشه دلبری دگر کن
شیرینی قند اگر نیابی
میلی به وفا سوی شکر کن
از خون جگر دلا ز جورش
یک روی جهان ز دیده تر کن