دور از تو دلبرا چه جفاها کشیدهایم
وز طعن دشمنان چه سخنها شنیدهایم
آنها که دیده از غمت ای نور دیده دید
نشنیدهایم از کس و هرگز ندیدهایم
در دور چرخ سفله ز دست حریف هجر
بس جرعهٔ جفا که به یادت کشیدهایم
گویی که چیست حاصل عمرت ز عشق ما
دل رفت در پیش، طمع از جان بریدهایم
از اشتیاق آن دهن همچو میم تو
چون نون ز بار محنت هجران خمیدهایم
زین بیش خون مردمک دیدهام مریز
کاو را به نار و خون جگر پروریدهایم
ما ذرّهوار در سر بازار مهر یار
شادی به باد داده و غم را خریدهایم
گر دوست یاد ما نکند ما ز مهر دل
بر یاد دوست جامه جان را دریدهایم