دوش رویش به خواب میدیدم
روشنش همچو آب میدیدم
در شب تار محنت هجران
چشمهٔ آفتاب میدیدم
شکر معبود کردمی که رخش
یک زمان بی نقاب میدیدم
آن دو چشمان همچو نرگس او
نیک مست و خراب میدیدم
وان لب لعل آبدارش را
پر ز درّ خوشاب میدیدم
کاجکی زان دهان شیرینش
هم به تلخی جواب میدیدم
دل خود را بر آتش عشقش
همه شب چون کباب میدیدم
چشمه چشم ما سرابی بود
سر او در سراب میدیدم
ای دریغا اگر به بیداری
روی او بی حجاب میدیدم
وز جهانم نشد میسر وصل
کاجکی هم به خواب میدیدم