سالها تا ز غم عشق رخت سوختهام
دیده را غیر رخت از دو جهان دوختهام
درس مهر تو ز جان و دلم ای مایه روح
پیش استاد غم عشق تو آموختهام
با همه سوز دل و آب دو چشم ای دیده
غیر درد غم هجرانت چه اندوختهام
گر کسی نام رخ خوب تو بردی به زبان
من ز شادی چو گل روی تو افروختهام
با همه غصّه که از دست تو دارم در جان
به جهان خاک کف پای تو نفروختهام
من چو گنجشک ضعیفم به غم عشق زبون
در هوای رخ خورشید تو پر سوختهام
تا ابد عشق تو در جان جهانم باشد
من که از روز ازل مهر تو آموختهام