ای برده آتش رخ تو آب و رنگ گل
با روی تو چرا بودم راه سوی گل
با نکهت دو زلف تو عنبر چه میکنم
با روی تو کجا برم ای دوست بوی گل
زان رو که نیست در گل خوش بو وفا بسی
عیبی بوَد عظیم چنین است خوی گل
کی گل برآورد چو لبت غنچهای دگر
آب حیات اگر رود ای جان به جوی گل