جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۱

نمی‌باید مرا منّت ز هر کس

که روزی ده تویی در عالم و بس

کسی خود نیست در عالم چو دیدم

مگر لطفت رسد فریاد هر کس

ز ناکس راه کس پیدا نباشد

جدا کن راه هر کس را ز ناکس

چو ما را در جهان غیر از تو کس نیست

به فضل خویشتن فریاد ما رس

منم چون خس به بحر بی کرانت

که روی بحر ممکن نیست از خس