ز باد صبح حدیثی مرا به گوش آمد
که خیز ای دل مسکین که گل به جوش آمد
زمین ز لاله و خیری و سوسن و شمشاد
به بانگ بلبل شوریده در خروش آمد
چو جام باده به بستان دمید و گل بشکفت
ز چارسوی چمن های و هوی نوش آمد
بگیر گوشه باغی و دامن چمنی
مرا ز هاتف غیبی چنین به گوش آمد
مده ز دست لب جوی و قامتی دلجوی
به گوش جان من از گفته سروش آمد
گلست عارض زیبای یار و لب چون می
زآن جهت ز دهان تو بوی نوش آمد
دلم ز هوش به در رفته بود از هجران
ز بوی عنبر زلف تو باز هوش آمد
شکست طبله عطّار در همه بازار
از آنکه لعل لبانت شکرفروش آمد
چو ناله ام بر دف در جهان شنید هزار
ز شوق روی گل بوستان خموش آمد