سابق بر این اشاره شد به اینکه دنیا بر دو قسم است: یکی ممدوح و دیگری مذموم و ملعون و بیان این، آنست که وصول به اعلا مراتب سعادات، و فوز به بساط قرب حضرت خالق البریات حاصل نمی شود مگر به صفای دل، و حب خدا، و انس به آن. و سبب صفای دل، بازداشتن نفس از شهوات دنیویه و عبادت کردن و طاعت نمودن است. و سبب حب خدا، معرفت اوست و آن نمی شود مگر به دوام فکر در آثار صنایع عجیبه و بدایع غریبه او. و باعث انس، کثرت یاد خدا، و مداومت بر آن است و این سه صفت است که آدمی را نجات می دهد و او را به مراتب سعادت می رساند و اینها باقیات الصالحاتند.
و شکی نیست که هر که در صدد تحصیل این سه صفت و اسباب آنها باشد او سالک راه آخرت است و خود ظاهر است که تحصیل اینها به صحت بدن محتاج، و آن موقوف است بر غذائی که حیات آدمی بدان باقی و لباسی و سکنائی و هر یک از اینها محتاج به اسبابی چند هستند.
پس هر که از دنیا به همین قدر از برای تحصیل آخرت بردارد از اهل دنیا نخواهد بود بلکه دنیا در حق او مزرعه آخرت خواهد بود.
بلی: اگر از این قدر کمتر را هم به قصد حظ نفس، و تنعم در دنیا فراگیرد داخل اهل دنیا خواهد بود. و لیکن حظ نفس و خوش گذرانیدن در دنیا بر دو قسم است: یکی آنکه صاحبش را به عذاب آخرت می رساند و آن را حرام گویند و دیگری آنکه به عذاب نمی رساند و لیکن باعث طول حساب و محرومی از درجات بلند، و مراتب ارجمند در آخرت می گردد، و آن را حلال نامند. و هر که را دیده بینا باشد می داند که طول معطلی در موقف عرصات به جهت محاسبه نیز عذابی است بلکه اگر محاسبه هم نباشد همان درجات عالیه که از دست آدمی در بهشت در می رود، و آن حسرت و ندامت هائی که به جهت معاوضه آنها با حظوظ خبیثه رذیله دنیا دست می دهد، عذابی است شدید. و چنانچه خواهی این را بفهمی حال خود را در دنیا ملاحظه کن که اگر امثال و اقران خود را بینی که به مرتبه ای از مراتب دنیویه از تو پیش افتند و از تو بالاتر شوند و تو به جهت کوتاهی و تقصیر خود تنزل نمائی، چگونه حسرت و ندامت از برای تو حاصل است، با وجود اینکه می دانی که این مراتبی است که بقائی ندارد و مشوب به انواع کدورات است پس ببین حال تو چگونه خواهد شد در وقتی که ببینی مرتبه سعادتی از دست تو رفته است، که اگر اهل روزگار همه عمر دنیا را در بیان وصف و عظمت آن صرف نمایند به نهایت آن نتواند رسید و هر که در دنیا نعمتی به او رسد، یا لذتی دریابد اگر چه به شنیدن آواز هزاری باشد، یا به تماشای سبزه زاری، یا نوشیدن آب سرد و خوشگواری، در مقابل آن لذتی از لذات آخرت از دست او در میرود و باید از عهده جواب محاسبه آن برآید و خوف و خطر محاسبه را بکشد و در مقام حساب بایستد و ذلت و انکسار را ببیند پس دنیا کم و زیادش، حلال و حرامش، ملعون و موجب نقصان، و رانده نظر سعادتمندان مگر آنچه اعانت کند آدمی را بر تحصیل آخرت، که آن فی الحقیقه از دنیا نیست و هر که معرفت او بیشتر، اجتنابش از نعمت دنیا افزون تر.
حتی اینکه منقول است که زاهد مطلق عیسی بن مریم علیه السلام سر بر سنگی نهاد که استراحت کند شیطان در برابر او آمد و گفت: به دنیا رغبت نمودی؟ سنگ را برداشت و دور افکند» و سلیمان بن داود علیه السلام با وجود سلطنت و پادشاهی، اطعمه لذیذ را به مردم می داد و خود به نان جو معاش می کرد و به این جهت بود که خدا دنیا را از سید آخر الزمان دور کرد، به حدی که روزها را به گرسنگی بگذرانید و از شدت گرسنگی، سنگ بر شکم مبارک می بست و به این جهت بود که خدا خیل محنت و بلا را متوجه انبیا و اولیا و سایر ارباب ولاء گردانید.
هر که در این بزم مقرب تر است
جام بلا بیشترش می دهند
همه اینها از راه محبت و مهربانی با ایشان است، تا اینکه در دار آخرت به نهایت مراتب قرب و سعادت فایز گردد همچنان که پدر مهربان، فرزند را از طعامهای چرب و شیرین منع می کند و او را به «فصد»[خونگیری] و «حجامت» می اندازد این، نه از عداوت با اوست، بلکه از راه مهربانی و شفقت است.
ای جان من تأمل کن اگر تو را غلام زنگی متعفنی بوده باشد و ببینی که طعامهای مختلف و حلواهای وافر بر روی هم می خورد متعرض او نمی شوی بلکه گاه باشد اگر هم از تو زیاد بیاید به او می دهی ولی اگر طفل عزیزی داشته باشی، یک دانه خرما در دست او ببینی آن را گرفته می افکنی و به اندک ناخوشی که عارض او شود او را زیر تیغ «حجام» می نشانی.
پس از این می توانی قدر و مرتبه خود را نزد خدا بدانی و از آنچه گفتیم معلوم شد که هر چه از برای خدا نیست دنیائی است و هر چه از برای خدا است دنیائی نیست.