ملا احمد نراقی » دیوان اشعار » منتخب غزلیات و قطعات » شمارهٔ ۲۲

در مدرسه دی با دو سه فرزانه نشستم

پیمان پی بشکستن پیمانه ببستم

امروز چو نیکو به حقیقت نگرستم

دیدم که به دیروز چه دیوانه شده ستم

سرگشته و حیران سوی میخانه دویدم

در پای خم افتادم و در زود ببستم

دیدند چنینم دوسه دیوانه و گفتند

دیوانه ای آیا تو؟ بگفتم بله هستم

گفتند به هم چاره ی این چیست، یکی شان

پر کرد ز می ساغری و داد به دستم

گفتم چکنم؟ گفت بپیما و میندیش

گفتم که کند عهده ی آن عهد که بستم؟

گفتا پی کفاره ی آن، جام دگر نوش

من نیز دو صد عهد به این حیله شکستم

بگرفتم از او جامی و جام دگر از پی

نوشیدم و برخاستم و راست نشستم

سر سوی فلک کردم و گفتم که «صفایی»

صد شکر خدا را که ازین طایفه رستم