آن شب ابراهیم تا وقت صباح
از نشاط و وجد افشاندی جناح
گه نشستی و گهی برخاستی
گه به خود آلات ذبح آراستی
صبح آمد گفت هاجر را که هان
هست فرزند تو امشب میهمان
میهمان سفرهٔ شاهی بزرگ
میهمان شاه سلطان سترگ
میبرم امروز آن پیوند جان
من به نزد پادشاهی میهمان
پادشاهی وعده او خواستهست
بزم میهمانی او آراستهست
هان بشو آن پیکر زیبای او
هان بیارا قامت رعنای او
شانه کن آن کاکل مشکین او
سرمه کن بر چشم پر تمکین او
گیسویش را مشک و عنبر برفشان
هم گلابش بر رخ عنبر فشان
زلف او از غالیه خوشبوی کن
یک نظر از مهر بر آن روی کن
بوسه زن بر آن جبین مهوشش
توشه بردار از جمال دلکشش
پاک ساز او گرچه پاک و طاهر است
لیک طاهر هم به خدمت حاضر است
پاک کردی چون دل آزاد را
شست و شو کن جسم خاکی زاد را
چون روی در کوی پاکان ای پسر
پاک کن هم جسم و هم جان سر به سر
پاک و پاکیزه است چون جانان ما
پاک خواهد جسم ما و جان ما
چونکه زکّیها بخواندی ای جوان
هم ثیابک طهر از قرآن بخوان
پاک جسم و جان ز هر ادبار کن
وانگهی عزم دیار یار کن
چونکه تن با جامهات باشد پلید
پا منه در مسجد ای یارِ سعید
هین منه با رجس در مسجد قدم
با نجاست چون روی اندر حرم
کوی جانان بارگاه حضرت است
کعبهٔ بیت الحرام عزت است
تا نسازی باطن و ظاهر تقی
ره نیابی اندر این بزم شهی
پاک باید باطن تو از حدث
ظاهرت هم از پلیدی و خبث
جامه با تن گر نجس آلوده شد
آن نمازت فاسد و بیهوده شد
ور بود در دل پلیدی و حدث
آن نمازت باز لغو است و عبث
گر عبث نبود نماز و روزهات
کو نمایی طاعت هر روزهات
در کتاب حق بخوان تنهیالصلوة
للمصلی عن جمیعالمنکرات
گر نماز است آنچه کردی ای عمو
چیست این فحشا و آن منکر بگو
روز و شب اندر نمازی پنجگاه
جسم و جانت غرق فحشا و گناه
یا نباشد این نماز تو نماز
یا گناهان تو منکر نیست باز
یا که دزدی هست در دکان تو
میرباید هرچه در انبان تو
راستی بد تخم طاعت کاشتیم
حاصل وارونه زان برداشتیم
سرنگون کِشتیم گویا تخمها
همچو آن تخم منار روستا