اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۳۰

از گلشن زمانه چه گلدسته بسته‌ای

رام که می‌شوی ز خیال که جسته‌ای

گل بی‌تکلفانه به سر می‌توان زدن

انگار کن که طرف کلاهی شکسته‌ای

رعناتر از بهاری و رنگین‌تر از گلی

نقشی برای چشم و دل ما نشسته‌ای